دست های مادر
قسم خوردم كه بابت حقارتی كه جلو دوستانم نصیبم كرده بود از او انتقام بگیرم.
ادامه متن در ادمه مطلب
تنها كاری هم كه از دستم بر می امد این بود كه جیبش رو بزنم.خیلی وقت بود كه این كار رو می كردم,هربار كه مادرم حالم رو می گرفت.با برداشتن پول از جیبش تلافی می كردم.پس این بار كه مادر به خاطر یك سیگار كشیدن ساده ان طور جلو دوستانم به من سیلی زد من هم باید حسابی كیفش را خالی می كردم.سوار تاكسی شدم و به سوی خانه راه افتادم.در ردیف عقب معتادی مفلوك نشسته بود كه مرا به راننده نشان داد و گفت:اره,همسن همین اقا پسر یعنی دبیرستانی بودم كه اولین بار مادرم سیگار دستم دید و به رویم نیاورد.اگر ان روز مادرم یك سیلی به من زده بود امروز وضعم اینطور نبود و….
به خانه كه رسیدم افتادم به پای مادر و دستش را بوسیدم و اشك ریختم.