در قدیم برای درست کردن رنگ از نوعی نمک به نام زاج استفاده میکردند که انواع سیاه، سبز، سفید و غیره داشت.
زاغ به جای کلمه زاج به کار برده میشد. زاغ سیاه بیشتر در رنگ نخ قالی، پارچه و چرم استفاده می شد. پیش می آمد که نخ، پارچه یا چرم ساخته کسی بهتر از همکارش می شد. بنابراین همکار پنهانی سراغ ظرف زاغ او می رفت و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن آن، تلاش می کرد دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع، اندازه و نسبت ترکیبش با آب یا چیز دیگر چگونه بوده است.
این مثل وقتی به کار می رود که کسی، دیگری را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.